مقدمه حافظ شیراز - بخش سوم
نوشته شده توسط : مهدی

از نسخه بدل ها، آن یک مورد قبول قرار گرفته که با روال غزل متناسب تر، و به زبان و شگرد حافظ نزدیک تر و با مفهوم بیت هماهنگ تر بوده است. در عین حال نسخه بدل های مهم و درخور توجه نیز در حاشیه و یادداشت ها ( که درباره اش سخن خواهم گفت ) با دقت گرد آمده و ارائه شده است.

هر غزل از لحاظ تداوم و توالی ابیات مورد دقت قرار گرفته.

در این مورد به کسانی که حاضر به قبول این عقیده نیستند می توان گفت: اگر به راستی ابیات تداوم منطقی نداشته باشد کار ما لطمه ای به غزل ها وارد نمی آورد، بخصوص که نشان دادیم و دیدید که به ندرت غزلی از حافظ را می توان یافت که در نسخ مختلف توالی و ترتیب ابیات یکنواختی داشته باشد!

این امر کاری سخت و توان فرسا بود و سال های متمادی وقت و کار صرف آن شد. - البته سال ها به حافظ پرداختن، خود مزد خویش است حتا اگر هیچ نتیجه ی دیگری از آن حاصل نیاید؛ اما کار تنظیم ابیات حافظ از نظر تداوم و توالی منطقی به راستی گاه سخت مأیوس کننده بود چرا که پاره ای اوقات لازم می آمد که بارها از سر گرفته شود، صورت های مختلفی که به دست می آید جداگانه ثبت شود و با صور دیگر مورد مقایسه قرار گیرد، و گاه در قابل قبول ترین طرحی که به دست می آمد ناگهان به نظر می رسید که بیتی از غزل مفقود شده یا رابطه ای وجود داشته که گویی از دست رفته است.

گاهی نیز اتفاق می افتاد که با پیدا شدن فکری تازه یا نسخه بدلی نامنتظر توالی قابل قبولی یکسره در هم ریزد.

از این مقوله می توانم غزل ۴۶۴ را به عنوان نمونه ذکر کنم - این غزل به صورتی که ذیلا می آورم ترتیب یافته حروف آن نیز چیده شده بود:

ساقی! بیا که شد قدح لاله پر ز مِی.

طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟

بشنو که مطربان چمن راست کرده اند

آهنگ چنگ و بربط و تنبور و عود و نی.

باد صبا ز عهد صبا یاد می دهد،

جان دارویی که غم ببرد در ده ای صُبی!

بگذر ز کبر و ناز، که بسیار دیده چرخ

چین قبای قیصر و ترک کلاه کی.

هشیار شو که مرغ چمن مست گشت، هان!

بیدار شو که خواب عدم در پی است، هی!

خوش نازکانه می چمی، ای شاخ نوبهار

کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی

بر مهر چرخ و شیوه ی او اعتبار نیست -

ای وای آن کسی که شد ایمن ز مکر وی!

 

فردا شراب کوثر و حور از برای ماست

وامروز نیز ساقی مهروی و جام می -

زان می که داد رنگ و لطافت به ارغوان

بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی

در ده به یاد حاتم طی جام یک منی

تا نامه ی سیاه بخیلان کنیم طی.

حشمت مبین و سلطنت گل، که بسپرد

فراش باد هر ورقش را به زیر پی!

 

حافظ! حدیث سحرفریب خوشت رسید

تا حد مصر و چین و به اقصای روم و ری.

این توالی و ترتیب ابیات برای غزل قابل قبول بود. خطاب همه جا به ساقی است و فقط یک بار سخن اندک انحرافی پیدا می کند که با فاصله ای مشخص شده است. برای بیت مقطع نیز تنها فاصله ای کفایت می کند چرا که ناظر به همه ی غزل است.

اما نمونه ی نهایی چاپخانه را که نگاه می کردم متوجه نکته ای شدم: ساقی! - این کلمه در ابتدای غزل سخت نامربوط افتاده است. ساقی خوشخو و همیشه یار و مهربان حافظ را با طامات و خرافات و کبر و ناز چه کار؟

احتیاطا به یکایک نسخه هایی که دم دست داشتم از نو نگاهی کردم. بیش از چهل نسخه. همه ساقی ضبط کرده اند بی هیچ نسخه بدلی یا اشاره ای در حاشیه اما این خطاب به کلی بی ربط به نظر می آید. با دقت بیش تر، بیت پس از فاصله را هم نامربوط یافتم: این جا ساقی که خود مخاطب غزل است به شخص غایب مبدل شده بی آن که مخاطب تغییر پیدا کرده باشد.

کلمه ی ساقی را به صوفی مبدل کردم و با شیوه ای که برای تنظیم و ترتیب ابیات آموخته ام یکایک را با فرض این کلمه به محک زدم: اکنون همه چیز به جا می افتاد. این کلمه جز صوفی نمی توانست باشد. - می توانید غزل را به صورتی که پس از تغییر ساقی به صوفی درآمده است در متن  ببینید و اختلاف میان این دو صورت را بسنجید (١9).

مسئله ی توالی صحیح ابیات نکته ی دیگری را پیش می آورد:

در یک غزل حافظ معمولا موضوعات مختلفی مطرح می شود و یا به تداعی پیش می آید – مثلا موضوع نخست در چند بیت پایان یافته موضوعی دیگر پیش می آید، آن گاه این موضوع معلق می ماند زیرا تداعی نکته ی ثالثی را پیش می آورد و سرانجام غزل با مقطعی که احتمالا دنباله ی موضوع ناتمام پاره ی دوم است به پایان می رسد.

گاه در غزلی موضوعی یگانه به چند شکل مختلف عرضه می شود؛ مثلا در غزلی به موضوعات دوگانه ی عشق و زهد می پردازد اما موضوع عشق به تنهایی از سه زاویه ی مختلف مطرح می شود: نخست ستایش معشوق است آن گاه خطابی به معشوق و پس از آن وصفی از عشق؛ و موضوع زهد نیز دو صورت مختلف دارد: نخست تحقیر زاهد ریاکار و آن گاه دعوت او به خرابات.

برای فصل و جدا کردن موضوعات مختلف از یکدیگر نشانه ی □ را برگزیده ایم. یعنی ابیات یک غزل تا جایی که با علامت فصل قطع نشده است در زمینه ی واحدی است؛ این ابیات تا جایی که در یک خط و یک مسیر پیش می رود به دنبال هم است و آن جا که این مسیر قطع می شود تا همان موضوع از جهتی دیگر و در مسیری دیگر دنبال شود تنها با فاصله ای مشخص شده است.

ابیات ضعیف و سست و غزل هایی که انتساب شان برای هیچ شاعری امتیاز به شمار نمی رود در این متن نیامده است اما در کتاب حاشیه و یادداشت ها ( که از آن سخن خواهم گفت ) هم این غزل ها و هم آن ابیات به چاپ می رسد. من خود در این مورد از ماحصل کار راضی نیستم و تسویه ای وسواس آمیزتر را لازم می شمارم. در هر حال، خود معترفم که هنوز غزل هایی کامل یا ابیاتی پراکنده در سراسر این متن هست که متاسفانه گاه، حتی از آن چه در متن نیامده نیز ضعیف تر است.

 

راهنمایی خواننده به درست خواندن غزل ها مستلزم نقطه گذاری بود، و نقطه گذاری ایجاب می کرد که غزل ها هیئت سنتی خود را از دست بدهد و مصراع ها زیر هم نوشته شود.

در این خصوص تذکار نکته ای را لازم می شمارم:

من به شخصه با افراط در نقطه گذاری مخالفم. - تا چند سال پیش معتقد بودم نقطه گذاری که به هر حال خود را بر ما تحمیل کرده است امری نیست که بدان با شیوه ی ماهی را نمی خواهی دُمش را بگیر برخورد بتوان کرد. یعنی اگر از قبول آن ناگزیریم می باید به هر حال و هر صورت رعایتش کنیم حتا اگر در پاره ای موارد کاملا زائد جلوه کند. و نمی توان به دلخواه گاهی به کارش برد و گاهی نه، که این کار به معنی فقدان ضابطه است و لامحاله ایجاد آشفتگی می کند. اما امروز به باوری مخالف آن رسیده ام. یعنی بدین اعتقاد که بنا بر لغزندگی سیماب وار خاص این زبان، تا جایی که اشکالی در خواندن پیش نیاید باید از استعمال علائم نقطه گذاری خودداری کرد. اصولا این ویژگی زبان فارسی که یک جمله ی مثلا پنج کلمه ای آن را گاه بر حسب ضرورت تا بیست وپنج شکل ( 5 × 5 ) می توان نوشت و ضمایر فاعلی و مفعولی را گاه بر هر یک از اجزای جمله می توان افزود مانع این است که قاعده ای مشخص برای نقطه گذاری آن پیشنهاد شود و در نتیجه، قواعدش کلی و کاربردش اقتضایی و اعتباری باقی می ماند.

به هر تقدیر، نقطه گذاری متون معمولی بسیار آسان است و حتا تجربه نشان می دهد که در ویرایش یک متن می توان از طریق کوشش در حذف علائم به کاررفته به نثر هر چه فصیح تری دست یافت اما در شعر کار سخت پیچیده می شود. این جا عدول آشکار از دستور زبان ( خواه به عنوان شگرد شاعرانه و خواه به علت التزام وزن ) گاه هرگونه نقطه گذاری را به رغم همه ی نیازی که بدان پیش می آید ناممکن می کند و گاه سبب افراطی زشت در نقطه گذاری می شود. مثلا یک جا لزوم پیشگیری از مکسور خوانده شدن کلمه ای که می تواند به سهو مضاف پنداشته شود ایجاب می کند ویرگولی به کار رود که احتمالا هیچ کجا برای آن چنین کاربردی در نظر گرفته نشده است. - مثلا در این بیت:

خوش، وقت رند مست! که دنیا و آخرت

بر باد داد و هیچ غم بیش و کم نداشت.

من یکی جز استعمال این ویرگول به چشم زننده راهی به نظرم نمی رسید تا مانع آن شوم که کسی عبارت را « خوشوقت » بخواند ( و احتمالا تعجب کند که چرا خوش وقت را جدا از هم نوشته اند! ) - به هر صورت این علائم عندالاقتضا برای آن به کار می رود که خواننده را به توجه در آن چه می خواند وادارد و یا به نحوه ی خاصی از قرائت متن که مورد نظر است هدایت کند هر چند که وجودشان کمی مزاحم به نظر آید.

گروهی این کار را نپسندیده اند گروهی زائد شمرده اند و بعضی ریشخند کرده اند - مهم نیست. اگر نقطه گذاری خواننده را در مسیر درست نگه دارد آن خنده ها باد هوا است.

 

حاشیه و یادداشت ها شامل این موضوعات است:

توضیحات لازم در باب غزل هایی که انگیزه ی تاریخی دارد. توضیح درباره ی افکار و  اندیشه های حافظ و پی گیری آن ها در سراسر دیوان ( امری که به گروه بندی غزل ها از لحاظ ادوار فکری حافظ یاری می کند ). ذکر احادیث و آیات قرآنی که مورد اشاره یا کنایه ی حافظ قرار گرفته است. نقل اسطوره هایی که در غزل های حافظ مورد استفاده قرار گرفته ( اسطوره هایی چون آدم و حوا و گناه نخستین، یوسف و زلیخا، فرعون، موسا، شعیب، وادی ایمن، آتش طور، آیینه ی اسکندر، جام جم، خاتم جم، خاتم سلیمان و جز این ها... )، توضیح در باب مفاهیمی که امروز آشنایی با آن ها تنها از طریق بررسی متون ادبی و تاریخی تحقیقی متعدد و با صرف وقت و کار بسیار میسر است ( مفاهیمی چون رندی، دیر مغان، خرابات، سالک، سلوک، خانقاه، صومعه، سماع و جز این ها... )، توضیحات تاریخی ( مثلا در باب تصوف و عرفان، سیر تصوف در ایران، معاصران حافظ، روزگار او، اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی فارس در قرن هشتم و جز این ها... ) از سوی دیگر در این یادداشت ها علاوه بر شرح لغات و ابیات مشکل و تصاویر پیچیده ی شاعرانه، توضیحات کافی درباره ی نسخه بدل ها و علل اختیار این یا آن نسخه بدل نیز داده شده است.

همچنین ابیاتی که در متن غزل ها نیامده در پایان حواشی و یادداشت های مربوط به هر غزل، و غزل هایی که از متن کنار نهاده ایم در پایان کتاب فراهم آمده است.

در پایان مقدمه ی چاپ اول غزل ها وعده کردیم که مجلد اول این کتاب - شامل یادداشت های مربوط به نخستین سی غزل متن - به زودی درآید که نیامد. وعده را مکرر نمی کنیم.  باقی مانده ی عمر ما انتظار فضایی را که در آن گرزه ی گاوسر پاسخ منطق نباشد خوش بینی نمی کند.

و دیگر گمان نمی کنم چیزی گفتنی را جا انداخته باشم.

احمد شاملو




:: بازدید از این مطلب : 188
|
امتیاز مطلب : 160
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : 7 / 1 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: